قصه ی ما و شما


امشب از فاصله ما و شما می گذرم

این دلم ، راه مرا می نگرد

قاصد صبح سپید


آنکه در آینه این شب مهتابی من

می گرید


از غزلخانه عشق

قصه ما و شما

اندر این آینه رنگزده


جیوه اندود به بیرنگی خود

می شود جلوه هستی

ره فردا پیدا

من در آن

قرمز مستی


سیه جنگ سراب

سبزی خاطره عاطفه را می بینم


زردی نفرت یک قرن فراق

قصه ما و شما

ناگهان از گذر سرد زمان

در شب مستی این بی خبری

غم همدردی یاران

در دل برف سپید


رنگ خاکستری فاصله را می گیرد

او که زد رنگ به این بیرنگی

چون که از جور خزان  گذرش

این سپیدی همه جا

زرد نمود

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 8 تیر 1384 ساعت 19:33

سلام
خیلی قشنگ بود

هلیا 9 تیر 1384 ساعت 15:30

با تو دیگه کی هستی

خیلی جالب ولی از غم کمتر بگو

ساسان 9 تیر 1384 ساعت 15:55

خیلی با عشقی با صفا

خلاصه توپ توپ پسر با عشقی هستی

به ما هم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد