خالق من او، و او هر دم به گوش خلق


از چه میگوید چنان بودم ، چنین باشم


من اگر شیطان مکارم گناهم چیست؟


او نمیخواهد که من چیزی جز این باشم


دوزخش در ارزوی طعمه ای میسوخت


دام صیادی به دستم داد و رامم کرد

 


تا هزارن طعمه در دام افکنم ، نا گاه


عالمی را پر خروش از بانگ نامم کرد

....

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 7 تیر 1384 ساعت 11:33

خیلی با حال بود
بچه مگه شما عاشقی این همه شعر عاشقانه گفتی
بای

محمد 9 تیر 1384 ساعت 19:31

جالب
پر معنا
زیبا
و بلآخره قشنگ بود
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد