ساحل عشق

به پشت سر نگاهی می اندازم جای پای خود را روی شن های
 
ساحل می بینم.گهگداری پاهایم را به اخرین موجی که خود را به
 
زحمت به پاهایم رسانده است می سپارم.موج هایش پی در پی می
 
ایند و گاهی با شیطنت خود را از دست موج ها به تخته سنگی بلندتر
 
می رسانم . دریا خوب نگاهم می کند ...دیگر می داند کجا به سراغم
 
بیاید...

هنوز موقع ان نرسیده است .پا هایم شنی شنی است.وسعت دیدم

را ابی بی کرانی در بر گرذفته است که نمی توانم چشم از ان بر

دارم و لحظه به لحظه دریا مرا به اعماق سکوتی می کشاند که

گاهی  با صدای مرغان دریایی به خود می ایم ... .روی تخته سنگ
 
بزرگی می نشینم

از دور پیدایت می شود. شاداب و استوار... نمی گذاری که اخرین
 
تلاش های یک موج به ثمر برسد و پاهایت را خیس کنند...

موهایم با نسیم دریا همراه شده اند...

گوش ماهی ها در دستانت...

خاطره ی سر پناه در  چشمانت...

 و شکست سکو ت در...

و ما به نظاره نشسته ایم و دریا خوب نگاهمان می کند و

تو مرا ...
setere daryaii.jpg

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد