زیر این گنـبد بینائی
چــاره ای نـیــســت جـزء شــکـیـبـای
کـار او چـیدن است و بـر چـیدن
کـار ما مرگ یکدیگر دیدن
تقدیم به حمیده
دیشب ٬ شب عجیبی بود
نمیدانم چرا … راستش چیزی از دیشب یادم نیست
تنها به خاطر میآورم که من بودم و تو بودی و ماه بود
ماه دیشب خیلی هیز بود ، همهاش از کنار کرکرهی اتاق سرک میکشید ببیند این تو چه میگذرد
یادم هست تا ماه بود تو هم بودی
تو نزدیک بودی و ماه دور
من به ماه نگاه میکردم و تو به من
صبح ... بیدار که شدم دیگر تو نبودی
صبح .. بیدار که شدم ماه هم رفته بود
از دست عزیزان چه بگویم گله یی نیست
گر هم گله یی هست دگرحوصله ای نیست
هرگز...
به خدا نگو مشکل بزرگی دارم
به مشکل بگو خدای بزرگی دارم
من عاشق تو هستم مـــــــــــــــن تو رو می پرستم یه عمر عاشقانه به انتظــــــــــــــــــار نشستم
تو ماه آسمونـــــــــــــــــی فرشته ی زمینی برای قلب خستم پنــــــــــــــــــــــاه آخرینی
بی تو گل وا نمیشــــــــــــــه دردم دوا نمی شــــــــــــــــه دلم تا دنیا دنیاست از تو جدا نمی شـــــــــــــــــــه
عاشقم مـــــــــــــن دنیای من تو تویی تــــــــــــــو عاشقم مــــــــــــــــن رویای من تویی تـــــــــــــــو ای که بی
تو شبم سحر نمی شــــــــــــــــــه
عاشقم مـــــــــــــــــــــــــن....
خدا کنه همیشــــــــــــــه که یار من تو باشـــــــــــــــی به هر کجا که هستم کنار من تو باشــــــــــــــــــی
خدا خودش می دونـــــــــــــــــه بی تو می شم دیونــــــــــــــــه بیا که بی تو ای گل بهار من خزونــــــــــــــــــــــــه
بی تو گل وا نمیشــــــــــــــه دردم دوا نمی شـــــــــــــــــه دلم تا دنیا دنیاست از تو جدا نمی شــــــــــــــــــــه
عاشقم مـــــــــــــــــــــــــن....
خدا 2 تا دست داده به تو برای گرفتن
دو تا پا داده برای راهرفتن
دو تا گوش داده برای شنیدن
دو تا چشم داده برای دیدن
میدونی چرا بهت یه دونه قلب داده
برای اینکه یکی دیگه از اونا داده به کسی دیگه تا تو را پیدا کنه و برای همیشه
نگه داره
عادت دارم!!
منو به بازی میگیرن عقربه های ساعتم
برگه ی تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم
باشه خیالی نیست . بزار این تقویم هرچقدر می تونه لعنتم کنه . به
لعنت هاش عادت دارم
بی تو مهتاب شبی بـاز از آن کوچه گذشـتم
هـمه تن چـشـم شدم خیره به دنــبال تـو گـشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شـدم آن عـاشق دیـوانه که بـودم
درنهانخانه جانم گل یاد تودرخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صـد خاطره پیچید
یـادم آمـد که شــبی با هم از آن کوچــه گـذشتـیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گـشتیم
تـو هــمه راز جهان ریخـته در چـشـم سـیاهـت
مـن هـمـه محـو تماشـای نـگـاهـت
وقتی معلم پرسید عشق چند بخش ؟ زود دستمو بالا بردم
گفتم یک
بخش ، اما از وقتی تورو شناختم فهمیدم عشق 3 بخش :
آتش
دیدن تو ، شوق با تو بودن و اندوه بی تو بودن
در ایـن دنیــایه بی حاصــل چرا مغرور میـگردی
سلیمان گر شوی آخر اسیره مور میگردی