تقدیم به حمیده
دیشب ٬ شب عجیبی بود
نمیدانم چرا … راستش چیزی از دیشب یادم نیست
تنها به خاطر میآورم که من بودم و تو بودی و ماه بود
ماه دیشب خیلی هیز بود ، همهاش از کنار کرکرهی اتاق سرک میکشید ببیند این تو چه میگذرد
یادم هست تا ماه بود تو هم بودی
تو نزدیک بودی و ماه دور
من به ماه نگاه میکردم و تو به من
صبح ... بیدار که شدم دیگر تو نبودی
صبح .. بیدار که شدم ماه هم رفته بود
علی جان با درودی گرم
نوشته ات عاشقانه ای دلچسب بود آفرین براحساس تو
فقط به باورمن یک اشکال کوچک دارد و آن اینکه اگر بجای کلمه
((هیز)) واژه...((کنجکاو)) را قراردهی زیباترمیشود...
چون هیز نه کلمه زیبایی است و نه با ماه درخشان نسبتی دارد
...........تندرست و شادکام باشی نازنین