آبی تر از آنیم کـه بی رنـگ بـمیریم

 از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم

 تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم

 شاید که خـدا خواست که دلـتنگ بمیریم

نظرات 1 + ارسال نظر
آتنا 25 شهریور 1385 ساعت 10:46 http://www.partenon.blogsky.com

دوست خوبم سلام:
«تنها تویی در خاطرم» با من بمان ای همصدا ، ت
ا آخره اسم سفر از جاده های پر خطر ،
این خسته را با خود ببر
با من بخوان ای همنوا ،
شعر سپید عاشقی
این واژه را با هر زبان ،
تنها توئی که لایقی
من صد بیابان عاشقم ،
دریای عشقم را ببین
از آسمان قلب من ،
گلهای حسرت را بچین
در کوچه های عاشقی ،
من عابری دلخسته ام
از من گذشتم با دلم ،
چون بر دلت دل بسته ام
در فصل سرد عاشقی ،
من گرم پندار توام
در وصف عشقت مانده ام ،
حالا پی شعری نوام
در شهر بی سامان شب، با یاد تو من شاعرم
منتظر قدمهای سبزت هستم.(به روزم)
سبز باشی و پایدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد