به چـشمانم نگاهی کن مـرا در خـویش معنا کن
 


برای عشق ورزیدن مجالی خوش محیا کن




وقتی نوشتم :عاشق ترینم


گفتی نمی خوام تـو رو ببینم
 

بـرات نـوشـتم:  که بیـقـرارم


بـا خنـده گـفتـی: دوستـت نـدارم


آمد گذشت از من و ساده سلام کرد با یک نگاه کار دلم را تمام
 
کرد ... پروانه های سبز نگاهش قشنگ بود با یک نسیم خنده به

من احترام کرد ... مشتی غزل ز دفتر احساسهای خود آورد و در
 
کلاس دلم ثبت نام کرد ... چیزی به نام عشق در اعماق جان من
 
یکباره با تمام وجودش قیام کرد ... اما چه زود رفت و دلم را 
 
دچاراین انبوه زخم کهنه بی التیام کرد ...

 گـفتم دوستت دارم اخم کـرد، گفتم عاشقت


هستم خودش را گرفت، گفتم همهء زندگی


من هستی ناز کـرد و رفت..............داشـت


میرفت که در آخر گفتم از تو بیزارم، برگشت


مهربان نگاهم کرد و عاشقم شد

 

دلم نیومد این و امروز ننویسم:


به پندار تو:


جهانم زیباست! 


جامه ام دیباست! 


دیده ام بیناست!


زبانم گویاست!


قفسم طلاست!


به این ارزد که دلم تنهاست؟


 


                                                                         

ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را


اینگونه به خاک ره میفکن ما را


ما در تو به چشم دوستی می بینیم


ای دوست مبین به چشم دشمن ما را

سیه چشمی به کار عشق استاد


به من درس محبت یاد می داد


مرا از یاد برد آخر ولی من


بجز او عالمی را بردم از یاد

رسم زندگی این است :


روزی کسی را دوست می داری

                                   و  

                          روز دیگر تنهای تنهایی

 
               به همین سادگی...!
      



زدست دیده و دل هر دو فریاد

  که هر چه دیده بیند دل کند یاد 

بسازم خنجری نیشش ز فولاد

 زنم بر دیده  تا دل گردد  آزاد

عشق بلائیست که همه خواستارش هستند

 
     
        افلاطون

بیا با افق مهربانی کنیم


غم پونه را آسمانی کنیم


بیا تو ی نقاشی قلبمان


رز عشق را ارغوانی کنیم




یکی را دوست می دارم


ولی افسوس او هرگز نمی داند


نگاهش  می کنم شاید بخواند در نگاه من


ولی افسوس ... او هرگز نگاهم را نمی خواند


به نام آن که حکم می کند همه محکومیم




سلام

من دوباره اومدم و دوباره می خوام بنویسم عاشقانه هایم را

 
برای اونی که هنوز


هم بیشتر از خودم دوستش دارم

اگه می خوای بری برو از تو دوباره می گذرم


نگاه به گریه هام نکن من از تو بی وفاترم


همیشه بیگناه تویی همیشه تقصیر منه


نگاه بی وفای تو همیشه طعنه می زنه


این دفعه هم می بخشمت این اشتباه آخره


گذشتم از گناه تو ولی خدا نمی گذره

 

مشکی رنگه عشقه مثل رنگه چشای مهربونت


مشکی رنگه عشقه مثل شبای قلب آسمونت


کی میگه رنگه غم سیاهه رنگه خوش سپیدی


کی میگه آبیه رنگه صداقت مشکی رنگه سپیدی


چرا یه عده ای مشکی رو رنگه غم میدونن


مگه رنگه پر پرستوی عشق ندیدن


ستاره و قشنگیاش تو رنگه شب قشنگه


تمومه رنگای دنیا دو رنگن مشکی تا ابد یه رنگه


واسه نوشتن یه رنگیه دفتر عاشق


حتی یه رنگ بی دقدقه ی مشکی قشنگه


من تو موهای سیاه نازنینم جیزی به جز یه رنگی و صفا و دل

ندیدم


از زبون عاشقای بیدار شبونه هیچ پلیدی از سیاهی شب نشنیدم

امشب باز هم به بهانه بودن آمدم


شاید در انتهای این جاده در فرعی هایی که هنوز
 
من نرفته ام


 نشانی از رد پایت ببینم .
 

نشتسه کنار جاده، چشمانتظار برگشت تو،


 با نگاهی منتظر منتظر منتظر منتظر....کی می آیی
 

 

من هنوز چیزی نـگفتم کـه تـو طاقـتـت تـموم شـد
 

باقیشو بگم مـیـبـیـنـی اشکات  کلی حـروم شـد


من که اسمون نبودم ، اما عشق تو یه ماه


سرزنش نکن دلم را به خدا کلی گناه

نمیدونم شاید قسمت نیست....شاید....

من برایت نوشته بودم ساعت و روزش را گفته بودم اما تو سکوت کردی...

سکوت ...

من منتظر یک پیامم از تو ، یک حرف ، یک کلمه ....

عاشق کسی باش که لایق عشق باشه؛ نه تشنه عشق



تشنه روزی سیر میشه!

 

ویکتور هوگو

 

خالق من او، و او هر دم به گوش خلق


از چه میگوید چنان بودم ، چنین باشم


من اگر شیطان مکارم گناهم چیست؟


او نمیخواهد که من چیزی جز این باشم


دوزخش در ارزوی طعمه ای میسوخت


دام صیادی به دستم داد و رامم کرد

 


تا هزارن طعمه در دام افکنم ، نا گاه


عالمی را پر خروش از بانگ نامم کرد

....

تندی رگبار از تو

سر پناه یار از تو

قلب بر دیوار از من

شهر بی حصار از تو

گونه ی تبدار از من

بغض چشمه سار از تو



خواب گندم زار از تو
 
بخشش و ایثار از تو

هق هق بسیار از من

تردی بهار از تو

اسب بی سوار از من

قصه ی فرار از تو



نفس نفس بودن من از تو

شکفتن و گفتن من از تو

مرورم کن خط به خط از نو



بیا ببین در چه حالم از تو

ببین ببین چه زلالم از تو

بیا شعر محال من شو

این ترانه ها از تو

درس و بزم از تو

خواب این سفر از من

راه کجا از تو



خواب گندم زار از تو

بخشش و ایثار از تو

هق هق بسیار از من

تردی بهار از تو

اسب بی سوار از من

قصه ی فرار از تو

زندگی رو دوست دارم ...


زندگی رو دوست دارم با تمام بدبیاریش
 
عاشقی رو دوست دارم با تمام بی قراریش
 
من می خوام اشکو بفهمم وقتی از چشام می ریزه

تنهایی گرچه کشنده ست واسه من خیلی عزیزه



تو کتاب نوشته عاشق خیلی تنها خیلی خسته ست

جای بارون بهاری روی چترای شکسته ست

اما من می گم یه عاشق همهء دنیا داره

همه چترا رو باید بست وقتی آسمون می باره



نون عشقو می خورم منت نونوا ندارم

سینه سوخته عاشقم با کسی دعوا ندارم
 
توی دنیایی که گرگ و بره گی تو ذاتشه

من می خوام خودم باشم با هیش کی کاری ندارم



زنده بودن نمی خوام زندگی قاموس منه

فقط و فقط دورنگی تنها کابوس منه

هر چی خاکم زیر پا اما غرورم آسمون

مشکی رنگه عشقمه ترانه ققنوس منه



کاش میشد دارو باشیم نه زخم کاری نه نمک

قطرهء آبی باشیم رو قلب خشکه و ترک

واسه عشق و عاشقی تو سختیاش کم نذاریم

واسهء خودمون آدمی باشیم نه آدمک



خیلی ها می گن که عاشقی رو دیدار بدونیم

اما من می گم که عشقو طرح دیوار ندونیم

من می خوام که مثل موج نباشم اما بمونم

کاش می شد تو عین سختی بازم عاشق بمونیم