-
خداوند
26 خرداد 1384 16:38
خـــداونـــدا بـــه عـــــشـــــق و مـــهـربـــــانــــی بــــه دوســـتـــی و صــــــــفـا و هــمزبــــانی بــه اخـــــلاص و بـــه ایـــــمــان امــامــان بــه حــجــت آن دلـــیـل بـی نــشــانـی بــه اعـــجــاز رســولانــت خـــدایــــا بــــه آیـــات شـــریـف آسـمــانـــی بـه قـلب خـستـه شـب زنـده داران بــه اشــک و...
-
[ بدون عنوان ]
26 خرداد 1384 13:00
عشق ایست … پایان راه تمام شد اشک یعنی… اشک یعنی وسعت اندوه ما اشک یعنی گریه های بی صدا اشک یعنی دلبر از کویم برفت اشک یعنی شادی از رویم برفت اشک یعنی دیده ام او را نمی بیند دگر اشک یعنی روی او در خواب نبینم دگر اشک یعنی ظلمت قلب شکسته اشک یعنی بی تو فردایی ندارم اشک یعنی بی تو رویایی ندارم اشک یعنی قطره های خاطره اشک...
-
[ بدون عنوان ]
26 خرداد 1384 12:50
عشق پیشوند زندگی و پسوند مرگ است سرآغازآفرینش و تعریف هر نفس است
-
[ بدون عنوان ]
26 خرداد 1384 12:37
زندگی زیباست ای زیبا پسند زنده اندیشان به زیبایی رسند آنقدر زیباست این بی بازگشت کز برایش می توان از جان گذشت
-
[ بدون عنوان ]
26 خرداد 1384 11:01
مر ده بدم زنده شودم گریه بدم خنده شودم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شودم
-
[ بدون عنوان ]
26 خرداد 1384 10:41
جز نفسی که از غمت سینه پر آه میکنم هرنفسی که میکشم عمر تباه میکنم
-
[ بدون عنوان ]
26 خرداد 1384 10:27
صدایت هنوز مرا دوست دارد طنینش را در گوشم احساس میکنم خوابم گرفته است ................. انگار آمدی ؟ نمی دانی چقدر منتظرت بودم گل آوردی؟ چرا لباس سیاه پوشیدی؟ چرا همه شیون می کنند؟ انگار اسم من را روی سنگ نوشته اند
-
[ بدون عنوان ]
26 خرداد 1384 00:24
دلم گرفته است، چقدر این جمله را بنویسم در آغاز همه نوشته هایم، این روزها گفته ها و سروده هایم با این جمله آغاز می شود که : دلم گرفته است . دلم تنگ شده است، چقدر تکرار کنم زمزمه بی پایان دوری را، دل تنگی را . من، همینم. به همین تنهایی . همین قدر توانا، همین اندازه ناتوان . من تا تو نباشی در کنارم، بهارم، به انتظار...
-
[ بدون عنوان ]
26 خرداد 1384 00:18
من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم . ای بهار زندگی ام اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد برگرد باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار...
-
[ بدون عنوان ]
26 خرداد 1384 00:12
کلبه عاشقی اینجا کلبه عاشقی من است، این کلبه وسعتی دارد به اندازه دلم و فضایی به حجم حضورم، آنقدر بزرگ است که صدایم از آن سو، این سو به گوش می رسد که می گویم: سلام، و آنقدر کوچک که گاهی مجبور می شوم چشمهایم را برای دیدن کرانهایش خسته کنم . می دانی؟ این کلبه برایم خیلی دوست داشتنی است چون به اندازه همین جمله ساده و...
-
[ بدون عنوان ]
25 خرداد 1384 23:16
نفرت انگیز ترین کلمه ای که شنیدم دوستت دارم زیباترین واژه ای که شنیدم دوستت دارم اولی دروغ دومی راست
-
هرگز
25 خرداد 1384 21:53
اولیه کاغذ خط خطی دیگه از من هر آغازی پایانی دارد و هر پایان را آغازیست ....... امیدوار بودم این پایان ، بین من و تو جدایی نیافکند . اما انگار که این پایان اغاز سفریست .... سفری تا بینهایت ...... هر سفر را آغازیست و آغاز سفرم پایان حرف من با توست ...... ولی همیشه احتمال بازگشت هست......بازگشت به سوی تو ..... گرچه مرا...
-
شقایق نرو
25 خرداد 1384 21:30
به ساعتت نگاه نکن میدونم باید برم لا اقل بذار بفهمم چی اومد باز به سرم انقده حرف خداحافظی نزن تلخه صدات نمیخوام با تو بودن رو حالا از یاد ببرم تو هنوز کوه غروری دلتم غرور میخواد نه دیگه خورشید قلبم تا ابد در نمیاد اومدن کار تو بود رفتنم کار توئه کاش از این اومد و رفتت یه کسی خبر میداد حالا تو خیلی غریبی با چشام با...
-
[ بدون عنوان ]
25 خرداد 1384 21:24
چه میشد اگر روزگارم تو باشی خزانم تو باشی بهارم تو باشی خدا خواست اینقدر تنها نباشم گل باغ بی برگ و بارم تو باشی الهی که تا آخر عمر تنها کسی را که من دوست دارم تو باشی فقط یک هوس دارم اینکه همیشه به هرجا که پا میگذارم تو باشی دلم دیگر از درس و دفتر گرفته نمیشد که آموزگارم تو باشی کمی کودکانه است اما نمیشد که اسب...
-
داستان کوتاه
25 خرداد 1384 16:31
خسته بود ... بال هایش را گوشه ای گذاشت.نگاهشان کرد هنوز تمیز بودند.قشنگ ترین بال های دنیا مال او بود.کم کم خوابش برد. صبح به دنبال بالهایش گشت . آن جا نبودند و در دل به خود میگفت : کاش هیچ گاه نداشتنشان را به سنگینی آن ها ترجیح نمی داد. فرشته غمگین بود. فرشته دیگر فرشته نبود...
-
پرواز
25 خرداد 1384 16:28
در جان عاشق من شوق جدا شدن نیست خو کرده ی قفس را میل رها شدن نیست من با تمام جانم پر بسته و اسیرم باید که با تو باشم ، در پای تو بمیرم این بار غصه و غم از دوش خسته بردار من کوه استوارم ، بمن نگو نگه دار عهدی که با تو بستم ، هرگز شکستنی نیست این عشق تا دم مرگ هرگز گسستنی نیست
-
ساحل عشق
25 خرداد 1384 16:26
به پشت سر نگاهی می اندازم جای پای خود را روی شن های ساحل می بینم.گهگداری پاهایم را به اخرین موجی که خود را به زحمت به پاهایم رسانده است می سپارم.موج هایش پی در پی می ایند و گاهی با شیطنت خود را از دست موج ها به تخته سنگی بلندتر می رسانم . دریا خوب نگاهم می کند ...دیگر می داند کجا به سراغم بیاید... هنوز موقع ان نرسیده...
-
[ بدون عنوان ]
25 خرداد 1384 15:57
عشق یعنی زندگی
-
[ بدون عنوان ]
25 خرداد 1384 15:53
به نام آنکه اشک را آفرید تا آتش جنگلهای عشق را خاموش کند
-
علی
25 خرداد 1384 15:33
همه ما از کودکی با نام او آشناییم.شاید هنگامی که می خواستیم روی پاهای نحیف خود برای اولین بار بایستیم اطرافیان یا علی گویان ما را تشویق می کردند.چه نیرویی در ذکر یا علی نهفته است.هر کسی که کاری سخت در پیش دارد نام علی را بر زبان می آورد تا بلکه از او مددی گیرد.اما هر کس به فراخور خود توشه ای از او بر می دارد. اگر صحبت...
-
[ بدون عنوان ]
25 خرداد 1384 15:20
هیچ یادم نرود این معنی که مرا مادر من نادان زاد پدرم نیز چو استادم دید گشت از تربیت من ازاد پس مرا منت استاد بود که به تعلیم من استاد استاد هر چه دانست اموخت مرا غیر یک نکته که ناگفته نهاد قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد